آنچه که ترکیبی از تلقین مسیحی کمربند کتاب مقدس و انفعال والدین در زندگی جنیفر به آن افزوده شد، مبارزه مداوم با عزت نفس پایین بر این باور بود که چون او همجنسگرا بود، خدا او را دوست نداشت، هیچکس او را دوست نخواهد داشت، و اینکه او به معنای واقعی کلمه دوست داشتنی نبود. جنیفر در ناامیدی یک برنامه همجنسگرای سابق را امتحان کرد به این امید که آنها فرمولی مخفی برای "رفع" او داشته باشند.

گروه‌های همجنس‌گرای سابق مانند وزارت خروج با تمرکز بر 68 << «خدا به من می‌گوید» خانواده (به فصل 5 مراجعه کنید) یک پاسخ محافظه‌کار مسیحی به این استدلال است که گرایش جنسی چیزی است که فرد با آن متولد می‌شود و بنابراین یک موقعیت است.

که باید تحت قانون حمایت شود. گروه‌های همجنس‌گرای سابق استدلال می‌کنند که گرایش جنسی یک انتخاب و در نتیجه قابل تغییر است، و به کسانی که تلاش می‌کنند از همجنس‌گرا به دگرجنس‌گرا تبدیل شوند، خدمت می‌کنند.

هنگامی که درمان اکسودوس نتوانست احساسات عاشقانه و جنسی او را نسبت به زنان از بین ببرد، جنیفر خود را به نفرین شده و تنها بودن تسلیم کرد. دو دهه رنج، مشاوره با یک درمانگر لزبین و ملاقات با شریک زندگی خود کارولین طول کشید تا جنیفر تا حدودی از سرزمین بیهوده افسردگی، اضطراب و ناامیدی که تربیت مذهبی او او را درگیر کرده بود بیرون بیاید.

توماس، سفیدپوست، 38 ساله و اهل کنتاکی شرقی، به قدری از جذابیت های همجنس خود ناراضی بود که پذیرفت به والدینش اجازه دهد که اهل کلیسا را ​​به خانه خود دعوت کنند، جایی که همه آنها دست روی او گذاشتند تا "دعای شیطان شهوت و همجنس گرایی را بخوانند. ” توماس همچنین با اعتیاد به الکل دست و پنجه نرم می کرد، اعتیادی که او مستقیماً با احساس شرمندگی مداومی که به دلیل تربیت محافظه کار مسیحی اش تجربه می کرد، مرتبط می کرد.

توضیح داد: اصولگرا که بزرگ شدی از خودت متنفری. من فکر می کنم به شما یاد داده اند که از خود متنفر باشید. فکر می کنم به همین دلیل اعتیاد وجود داشت. فکر می‌کنم به همین دلیل است که میزان بالایی از اعتیاد به الکل، اعتیاد به مواد مخدر و اعتیاد جنسی در سبک زندگی همجنس‌گرایان وجود دارد. به این دلیل است که نفرت زیادی از خود وجود دارد، از همان ابتدا، شما معتقدید که مشکلی در من وجود دارد، یک راز وجود دارد.

و این تقویت شده است، شما در کلیسا می نشینید و می شنوید. . . این یک گناه کشنده و کشنده است. تو در جهنم می سوزی و برای من، وقتی کوچک هستید، آنچه را که افرادی که از شما مراقبت می کنند به شما می گویند باور می کنید. پس از یک روز طولانی نوشیدن الکل، توماس دچار حمله پانیک شد. والدین او با 911 تماس گرفتند و پس از اینکه امدادگران توضیح دادند که از نظر جسمی مشکلی وجود ندارد، والدینش تصمیم گرفتند "روحانی را وارد کنند." در ساعت 2:00 بامداد آنها اعضای کلیسای خود را صدا کردند تا به خانه بیایند تا روی توماس دست بگذارند.

توماس گفت: "من آنقدر ناراحت و کلافه شده بودم که بالای میز قهوه خزیدم." و همچنین، "من خیلی مست بودم." برخلاف کریس که داستانش را در مقدمه خواندیم، توماس با جن گیری او موافقت کرد. سه عضو کلیسا حاضر شدند و آنها به همراه والدین توماس شروع به دعا کردند. روایت می‌کند: روی میز قهوه‌خوری خزیدم و همه دست روی من گذاشتند و مشغول نماز بودند. برای من لحظه بسیار شدیدی بود.

و من می‌توانستم احساس کنم، و نمی‌دانم این به اعصاب من است یا فقط شدت حرکات بدن همه، اما یادم می‌آید که میز می‌لرزید و بیشتر «خدا به من می‌گوید» می‌لرزید >> 69، هر چه صدای همه بلندتر می شد و یادم می‌آید که فقط می‌خواستم از بین برود، هر چه که بود. حاضر بودم هر کاری به من کمک کند انجام دهم، زیرا هیچ چیز دیگری به من کمک نکرده بود.

و دعا کردند و دعا کردند و دعا کردند. و یادم می‌آید که گریه می‌کردم و بالاخره آرام شدم و فکر می‌کنم حمله پانیک از بین رفت. توماس بعد از این احساس آرامش موقتی کرد: پیش روانشناسان رفته بودم، پیش درمانگرها رفته بودم، نمی توانستم الکل را ترک کنم، احساس خودکشی داشتم. حالا وقتی به گذشته نگاه می کنم.

می دانم که اعتیاد من بوده است. اعتیاد به الکل بود. و فقط آشفتگی عاطفی. اما وقتی آرام شدم، آنها به نوعی آرام شدند و دعا کردند و مرا تشویق کردند و گفتند: «از بین رفت. ترک کرده است.» و بعد از آن برای چند هفته با آنها به کلیسا رفتم. یادم می‌آید پورنو همجنس‌گرا داشتم و همه پورن‌ها را دور ریختم.

سعی می کردم خودم را متقاعد کنم، این از بین رفته است، من دیگر این را نمی خواهم. من جذب زنان نمی شوم، اما شاید نقش من در زندگی، و این چیزی است که به من گفته شده است، مجرد بودن و انجام کار خدا باشد.

حفظ تعهد به تجرد دشوار است. توماس توضیح داد: «چند هفته طول کشید، و من دوباره به نوشیدن مشروب استاد گلوگاهی برگشتم و دوباره احساس کردم که همجنسگرا هستم. تصمیم گرفتم خودم را بکشم.» توماس نقشه خودکشی داشت: من از خانه بیرون می روم. من برای آخرین بار می روم بیرون من می روم به یک بار.

من قصد دارم با یک پسر ارتباط برقرار کنم. من قصد دارم رابطه جنسی داشته باشم من می روم یک اتاق هتل خوب بگیرم. من تمام این بطری والیوم را می‌برم و فقط آن را تمام می‌کنم.

من دیگه نمیخوام اینجوری زندگی کنم پس بیرون رفتم و مدام در سرم می‌گفت: «خدایا، من نمی‌خواهم بمیرم، دلم برای چه چیزی تنگ خواهد شد؟» اگر جهنم وجود داشته باشد، اگر من به جهنم بروم چه؟ توماس در آن شب خود را نکشت. او به خاطر وقایع تغییر دهنده زندگی که در آن اتفاق افتاد به خدا اعتبار می دهد