در داستان دلخراش و دلخراش جاشوا چیزهای زیادی برای باز کردن وجود دارد. جاشوا قبل از بیرون آمدن، رابطه نسبتاً نزدیک و محبت آمیزی با والدینش، به ویژه مادرش داشت.
علاوه بر این، آنها خانوادهای از طبقه متوسط بودند که تحت استرس ناشی از مشکلات مالی شدید قرار نداشتند. همانقدر که جاشوا بهطور قابلتوجهی از طردشان «شکن» شده بود، او آنها را شیطانی نمیشمرد و هیچ داستانی از آزار و اذیت دوران کودکی را به اشتراک نمیگذاشت.
انکار پسرشان آخرین لیست طولانی از دیگر آزارهای والدینش نبود. آنها از جاشوا در تمام کارهای دیگرش حمایت کرده بودند. به طرز شگفت انگیزی، رد همجنس گرایی جاشوا و شکاف خشونت آمیز ناشی از آن، به نظر می رسد که به طور منحصر به فردی با تفسیری بنیادگرایانه از مسیحیت گره خورده است، که همجنس گرایان فعال را خارج از عشق خدا و لایق رستگاری قرار می دهد.
والدین جاشوا معتقد بودند که جاشوا با پذیرش همجنس گرایی، عیسی و در نتیجه خانواده را طرد کرده است. این آنها را بر اساس سیستم اعتقادی خود مجبور کرد تا پسر خود را محکوم کنند. اهمیت حمایت سازمانی من فکر می کنم مهم است که نقش کارکنان، اساتید و دانشجویان دانشگاه جورجیا را در کمک به جاشوا برای مقابله با این آسیب ایفا کنیم.
اخیراً بحث های عمومی زیادی در مورد ارتباط بین رفتار قلدری همسالان، همجنس گرا هراسی و جوانان همجنس گرا که اقدام به خودکشی یا خودکشی می کنند، وجود داشته است. من به ویژه به تایلر کلمنتی، دانشجوی سال اول دانشگاه راتگرز فکر میکنم که در اکتبر 2010 پس از پخش ویدئوی زنده هم اتاقیاش از رویارویی جنسی تایلر با مردی، با پریدن از پل جورج واشنگتن در منهتن خودکشی کرد.
چنین داستانهایی از جوانان همجنسگرا که برای اقدام به خودکشی مورد آزار و اذیت قرار میگیرند، باید گفته شود، زیرا آنها آگاهی را در مورد هنجارهای همجنسگرا هراسی در فرهنگ ما افزایش میدهند. در عین حال، داستانهای حمایت نهادی، حتی در کمربند کتاب مقدس، نیز باید به اشتراک گذاشته شود، و داستان جاشوا یکی از این داستانها است.
نه تنها پلیس پردیس، RA و همکارانش در خوابگاه از جاشوا در طول این انتقال دشوار حمایت کردند، بلکه یکی از اعضای هیئت علمی در بخش فرانسوی دانشگاه جورجیا وارد شد و شبکه ای را سازماندهی کرد تا به جاشوا کمک کند تا وسایلش از جمله ملحفه تخت، کامپیوتر را جایگزین کند. ، لباس، حتی ماشینش. مرخصی تحصیلی از دانشگاه به او پیشنهاد شد که نگرفت و کار دانشجویی که شد. به طور خلاصه، شبکه ای دلسوز از اعضای جامعه دانشگاه به جاشوا کمک کرد تا از نظر عاطفی، روانی و مادی زنده بماند.
<< "خدا به من خواهد گفت" این واقعیت که دانشگاه جورجیا یک موسسه دولتی است، با تعهد آشکار به تنوع، سفر جاشوا را آسان کرد. چنین چیزی برای دانش آموزان مدارس خصوصی مسیحی صادق نیست.
بیش از 200 کالج و دانشگاه مسیحی سیاست های منع همجنس گرایی یا رفتارهای همجنس گرا را دارند.16 در کتاب های راهنمای دانشجویان این مؤسسات، همجنس گرایی به عنوان سوءرفتار جنسی در نظر گرفته شده است، و شناسایی به عنوان همجنس گرا یا انجام اعمال همجنس گرا زمینه اخراج است.
سوژه مصاحبه، جیسون جانسون، از دانشگاه کامبرلندز، یک کالج مسیحی وابسته به کلیسای باپتیست جنوبی و واقع در ویلیامزبورگ، کنتاکی، به دلیل اینکه در صفحه مای اسپیس خود همجنسگرا است، اخراج شد. جیسون درباره آنچه اتفاق افتاد توضیح داد: با معاون رئیس جمهور و مدیر خدمات دانشجویی جلسه ای داشتم. آنها پرینت صفحه MySpace را به من نشان دادند.
زیر جایی که نوشته بود جهت گیری من گفتم «گی». آنها آن را به من نشان دادند و پرسیدند: "این صفحه شماست؟" و فکری که در پس ذهنم بود این بود: «میتوانم بگویم نه. می توانم بگویم که یک نفر این را در مورد من ساخته است.» اما این دروغ است و به خودم گفتم که در این مورد دروغ نمی گویم. این فقط یکی از آن چیزهایی بود که به سرعت در مغز شما جرقه زد، زیرا پاسخ فوری من این بود: «بله، بله، این مال من است. من در این مورد دروغ نمی گویم.» گفتند: باشه.
معاون رئیس جمهور رفت و خانم دیگری وارد شد. او آنجا بود تا شهادت دهد. او خط مشی را در کتابچه راهنما برای من خواند و گفت: «تو به خاطر این و این و این خط مشی را نقض کردی. چون شما همجنسگرا هستید، تعلیق می شوید.» جیسون به دانشگاه دولتی منتقل شد. خوشبختانه خانواده جیسون از پسرشان در این مصیبت حمایت کردند.
کیمبرلی، 32 ساله، سفیدپوست و اهل تگزاس، نگران بود که خانوادهاش او را نفی کنند و از کالج مسیحیاش اخراج کنند وقتی مادرش متوجه شد که کیمبرلی یک لزبین است: مادرم متوجه شد. او مرا در حال بوسیدن اولین دوست دخترم گرفت که واقعاً غم انگیز بود. تعطیلات کریسمس بود. او مرا وادار به رفتن کرد. او مجبور شد هر دوی ما را ترک کنیم.
او مرا وادار کرد که هر چیزی را که می خواهم بردارم و به من گفت که دیگر برنگرد. او تا چند هفته بعد با من صحبت نکرد. در این دوره، کیمبرلی نه تنها با آسیب طرد شدن مادرش برخورد کرد، بلکه میترسید که بورسیه ورزشی خود را از دست بدهد و از کالج مسیحی خصوصیاش اخراج شود، اگر مقامات مدرسه متوجه شوند که او یک لزبین است.